
در طول تاریخ در ایران ادیان متعدد بودهاند. آئینهای دیوپرستی و بتپرستی و عناصر طبیعی به دوره آئینهای مهرپرستی میگرایند. مهرپرستی به ویژه بصورت میترائیسم خود را نشان میدهد و دارای نشانههای ستارهشناسیست و میترا خدای پرتو خورشید است. دورهی مزدیستی یا دین زرتشت که با پیامبر زرتشت اسپنتمان و اهورامزدا که همان خدای یگانه است مشخص میشود.
مفاهیمی مانند بهشت یا پردیس، دوزخ، روز رستاخیز، فرشته، ابلیس، همگی از آموزههای دین زرتشتست. آئینهای مانوی، مزدکی، زروانی، مسیحیت، یهودیت از دیگر ادیانی میباشند که پیش از اسلام وجود داشتهاند. با اشغال استعماری عرب اسلام به ایرانیان تحمیل شد. از زمان صفویه مذهب تشیع بر ایران سلطه یافت. در ایران فقط شیعه دوازده امامی تأثیر گذار نبود بلکه اشعری و معتزله و ماتریدی و زیدی با برداشتهای فقهی گوناگون وجود داشتند و همچنین مذاهب اربعه اهل سنت مانند حنفی و شافعی و حنبلی و مالکی نیز ادامه حیات دادند. در این بستر تاریخی گرایش های عرفانی و درویشانه و نیز بابیان، اهل حق، منداییها، سیکها، رائیلیان، بوداییها و بهائیت این مجموعه را گسترش دادند.
در این صد سال اخیر گرایشهای جدیدی در شیعهگری پدید آمدند که هریک ویژگی خود را در رابطه با فقه شیعه برجسته میکند. از جمله این جریانهای مذهبیسیاسی شیعه عبارتند از: فدائیان اسلام، خمینیسم، شریعتمداری، منتظری، علی شریعتی، فرقان، عبدالکریم سروش، مجتهد شبستری.
در یک تقسیمبندی کلی میتوان فرقههای معنوی و عرفانی فعال در ایران را به سه دسته تقسیم کرد:
عرفانهایی که مدعی دین جدیدی هستند: سای بابا، رام الله، اوشو، اکنکار.
عرفانهای غیر دینی: ساحری یا عرفان جادو، عرفان پائلوکوئیلو، فالون دافا، مدیتیشن متعالی.
عرفانهایی که منشاء دینی اسلامی و مسیحی و یهودی دارند: صوفیه، شاهدان یهود، کابالا، ابرآگاهی، اشراقیون، فرقهی مادر، فرقهی باران، فرقهی حلقه.
طبق آمار دولتی طی دو سال و نیم اخیر حدود ۷۰۰ گروه از محافل دینی و آئینی در کشور جمعآوری و تعطیل شدهاند. افزون بر آن طبق منابع دولتی اکنون بیش از ۷۰ فرقهی شیطانپرستی در کشور فعال هستند.
در اینجا فقط خواستیم جلوههایی از وجود گروهبندیهای دینی و مذهبی و آئینی، صرفنظر از ارزیابی مثبت و منفی، را مطرح کنیم. البته چنین مشخصاتی به جامعه ایران محدود نمیشود و در دنیا این تنوع دینی وجود دارد. ولی از دیرباز دینگرایی و رازگرایی در خصوصیّت فرهنگی و تربیتی مردم ایرانست.
این پدیده نه تنها از نظر جامعهشناسی مهمست بلکه همچنین از نگاه روانشناسانه و روانکاوانه دارای اهمیّت است. در این فضا، جایگاه فلسفه خردمندی و علم گرایی چگونه قابل تعریفاست؟